دیروز بالاخره ابر و باد و مه خورشید و فلک دست به دست هم دادند و در نتیجه توانستم باوجود مسافت یزد-تهران در برنامه عصر علوم انسانی حاضر بشوم.چند دقیقه ای از تنهایی نگذشته بود که خورشید طلوع کرد و حس گرم آشنایی بیشتر شد در آن جمع بچه های رشته علوم انسانی که دغدغه داشتند،پرسش داشتند و با رغبت آمده بودند.چون اکثریت حاضران به نظر می رسید در مقطع دبیرستان باشند جناب دخانچی بحث را از پایه و با توضیح چند اصطلاح کاربردی در مباحث علوم انسانی شروع کردند،از اهمیت رشته هایی که در این حوزه هستند،گفتند و روی این نکته تاکید کردند که:"مباحث نبایستی در فضای انتزاعی محصور بشه بلکه علوم انسانی بایستی کاربردی بشه،بایستی قادر باشه وضعیت های واقعی رو تحلیل بکنه،راه حل ارائه بده،بایستی قادر باشه خلق بکنه نه صرفا تکرار مکررات باشه،یا گیر افتاده در فضاهای خشک و انتزاعی دانشگاهی و ارائه چند تعریف از مکاتب و..بایستی در جریان باشه،پویا باشه و..."بعد به تاریخچه تعریف سنت و مدرنیته،تشکیک در تعاریف این دومفهوم و سه معنای کلی برای این دو پرداختند.صحبت های ایشان به نسبت جلسه گذشته منسجم تر و سرو شکل دارتر بود؛آغاز و اوج و انجام بحث خوب بود.پرسش و پاسخ نهایی بخش جذاب جلسه دیروز بود،سوالات هر کدام فرصتی می دادند تا از زاویه دیگری به موضوع پرداخته بشه.بیشتر از این حرفی نیست،اگر بخواهید بیشتر در جریان باشید امکانش هست و قادرید با تهیه فیلم و فایل صوتی که از جلسه دیروز تهیه شده،مطلع بشید.
کانال تلگرام عصر علوم انسانی:sharafodin_ir
این خانم سناتور جوان یک فرد نیست، او یک جریان و یک پدیده است. او نماینده یک طبقه اشرافی مذهبی، یک نوع بوروژوازی تسبیح به دست است که با ویکتورین های قرن نوزدهم انگلستان قابل مقایسه است. طبقه ای که تجسم آن حرف مارکس است که ایدلوژی روبنا است تا به مثابه یک روکش بده بستانهای اقتصادی و به تاراج رفتن طبقه پایین را پنهان کند. این همان طبقه ایست که زیارت عاشورا میخواند و نذری میدهد و به ظواهر شرعی به شدت پایبند است اما فقط کافی است وارد منزلش شوید، آنجاست که مبلهای گرانقیمت و لباسهای برند و مدرسه های خصوصی و سفرهای خارجی و میهمانی های آنچنانی زنانه و کیف و کفش و ساعت های مارکدار خودنمایی میکند.این همان طبقه است که در مراسم خواستگاری حدیث و آیه و روایت میخواند اما تا مطمئن نشود که میتواند خون برژوایی و موازنه ثروت و قدرت را حفظ کند دست به وصلت نمیزند و اگر هم بزند مسلمان حرف میزند،اما فئودال عمل میکند.این همان طبقه است که علیرغم آنکه از قدرت ارتزاق میکند،از قضا هراز چند گاهی ژست اپوزوسیون میگیرد و در مجموع ترجیح میدهد با برژوای سکولار دسته بندی شود تا با طبقه مذهبی پایین.این همان پاژیرو سوار چادری است و این چادر همان است که از آن زر و زور و تزویر میچکد و اما سیاستمداری او، این نیز تصادفی نیست،این هم یک جریان است.او نماینده سیاستی رانتی است.سیاستی که سیاستمدارانش کم و بیش همه شبیه به هم اند و نماینده هایش معلوم نیست از کجا آمده اند،کجا درس خوانده اند قبلا چه کرده اند و بعدا قرار است چه کنند.این همان سیاستی است که به جای برنامه به جریان رای میدهد،به ژست های ایدلوژیک رای میدهد،به پاچه خواری برای بزرگان رای میدهد.همان سیاستی که اپوزوسیون آن از پوزیسون آن بدتراست.این همان سیاستی است که پروژه ندارد،برنامه ندارد و غایتش حفظ وضع موجود است.این همان سیاستی است که همه اش لابی است و آقازاده و براساس اعتماد و رفاقت،تیم بندی میکند نه کارآمدی و تعهد.این همان سیاستی است که در آن استیت همه چیز را مصادره کرده است و در آن اگر انقلاب یک هیات پرشور و شعور بود الان تنها "سفره" ای از آن باقی مانده است.میشل فوکو در یک فرمولی گفت: "هرجا قدرت هست، مقاومت هم هست." اما این گزاره فوکو در اینجا مصداق ندارد.مقابل این طبقه،نه بروژای سکولار می ایستد و نه طبقه غیر مرفه مذهبی.اولی با او مبارزه نمیکند چرا که هردو از یک تبارند و دومی در جنگ طبقاتی با بالا با دیدن چادرو روضه متحیر گونه دست از مقابله میکشد.یک نوع نئوفرقانیسم درراه است.فرقان دولتی نبود.
میلاد دخانچی 14 تیر 95.صفحه شخصی اینستاگرام
این البته یک بلای تمدنی است که در همه جا، چه در سینما، چه در معماری، چه در کلیپ ضد آمریکایی و چه در سیاست خود را نشان داده است: آنجا که فرم غربی برای مبارزه با یک محتوای غربی مورد استفاده قرار میگیرد.
t.me/miladdokhanchi
کلاس قرار بود ساعت دو شروع بشه اما با توجه به تجربه قبلی ترجیح دادم نیم ساعت زودتر حاضر بشم.در کلاس بسته بود برای همین سرک کشیدم ببینم کسی آمده یا نه،که در نتیجه چند نفری رو دیدم که مقابلشون یک آقایی که شبیه شیخ پریشان با موهای آشفته که تیشرت پوشیده بود و سر در کتاب فرو برده،نشسته بود.با خودم گفتم خب کلاس قبلی هنوز تموم نشده.اما از اونجایی که آقایی که به نظر می رسید استاد باشه ظاهرش عجیب و غریب بود باعث شد از روی کنجکاوی دوباره سرک بکشم که در همین لحظه اون هم سرش رو بالا آورد و دیدم عه این استاده چقدر در میان اون انبوه موها شبیه میلاد دخانچیه!
خلاصه در کلاس رو باز کردن و دیدم درست آمدم.مشغول مرور کتابی بود که می خواست تدریس بکنه،زودتر اومده بود که بدقول نشه.قبل از اینکه بقیه بچه ها بیان،خودمون رو معرفی کردیم و خلاصه بحث رو کلید زد.بحث پیرامون اندیشه های فوکو درباره حکومت بود.نتیجه همه صحبت هایی که از ساعت 2 تا 7 شد این بود که :فوکو شما رو از جادوی حکمرانی آگاه می کنه. پیش فرض ها رو در ارتباط با حوزه دانش علوم انسانی به چالش می کشه و خلاف جهت رودخانه شنا می کنه و با یک رویکرد انتقادی نسبت به جریان های اندیشه سیاسی می گه:مکانیزم اعمال قدرت و غایت تو رو نمی طلبم.بعد از انقلاب ایران به این نتیجه رسیده که همه چیز جبر ساختاری حکومت نیست و ضمیر و اراده افراد می تونه موثر واقع بشه.جامعه مدنی و تشکلاتی از این دست رو در کشورهای لیبرال در مسیر ایجاد تابعیت در شهروندان تلقی می کنه و...مسائلی از این دست که شرح دادن و پرداختن به جزئیات و تفهمیش همه بچه های کلاس رو درگیر کرده بود.بعضی بحث ها حول محور معرفت شناختی بود.در این میان آقای دخانچی نه تنها شبیه این استادهای عصا قورت داده حرف نمی زد که یا باید روی میز پیداش می کردید یا یک دفعه ای وسط بحث جدی آب میوه اش رو می نوشید: ))
چنین انسان ریلکس و راحتی بودند:دی.مسائل رو خیلی ساده و قابل فهم شرح می داد و در پاسخ به کسانی که می خوان نشون بدن از دماغ فیل افتاده گانی غور کرده در حجمی از کتاب ها هستند خندیده و می گفت:دانش فقط یک قطره ست نه چیزی بیشتر.
این کلاس بیشتر از اینکه برای من فهم و درکی نسبت به فوکو رو حاصل کنه حس و شناخت بهتری نسبت به آدم هایی ایجاد کرد که به دور از تکبر،به معنی واقعی کلمه خودشون هستند،بدور از ادا و اطوارهای تهوع آور و در این میان اینکه چه جوری قضاوت بشن یا از تعداد دنبال کننده های اینستاگرامشون کم بشه یا بهش اضافه بشه اهمیتی نداره.
در آخر هم همه با هم چند تا عکس یادگاری گرفتیم و روز با یه خاطره عالی به پایان رسید:)
🚨چند نکته درباره انتخابات
🔻غیر از اصلاح طلبان و اصولگرایان ایدیولوژیک به نظر میرسد عده زیادی با یک حس تناقض عمیق به انتظار صندوق رای نشسته اند. سعید زیبا کلام که از مخالفان سرسخت شهرداری بود، تصمیم گرفته است رای به اصولگرایی بدهد و چپ های دانشگاه تهران که تفریحشان فحش دادن به نئولیبرالیسم است میخواهند به اعتدالیون رای دهند. بعضی از طبقه متوسط دلخسته از اصلاح طلبی تصمیم به رای دادن به اصولگرایی گرفته اند وبعضی از مخالفان نظام میخواهند به اصلاح طلبی رای دهند. خلاصه اینکه قشر زیادی حسی متناقض دارند و این خبر از یک نوع پاراگماتیسم سیاسی در جامعه میدهد که پیامدش میتواند یک نوع عرفی شدن خشن باشد.
🔻صدا و سیما در روزهای تبلیغاتی همه مرزها و خط قرمز ها را درنوردید. چرا این انرژی و تحمل خط قرمزها را در طول چهار سال تقسیم نکنیم؟ چطور در یک فیلم تبلیغاتی میتوانیم همه مشکلات را به تصویر بکشیم اما در ایام غیر انتخاباتی همان تصاویر خط قرمزند؟ اتفاقا به تصویر کشیدن نقاط کور توسط اهالی فرهنگ با اغراض غیر سیاسی میتواند به ما کمک کند. نشان دادن فقر و اعتراض کارگران میتواند جامعه را نسبت به مشکلات آگاه کند. خواهش میکنم این قصه را جدی بگیریم.
🔻قبلا هم گفتم. کنسرت مردم و کنسرت موسیقی به هم گره خورده اند. ایجاد شغل برای طبقه پایین یعنی همکاری طبقه بالا و همکاری طبقه بالا یعنی قدرت، سهم خواهی و اعمال اراده در حوزه فرهنگ و اجتماع. همان سرمایه داری که کارخانه میسازد یا خودش اسپانسر کنسرت میشود یا فرزندانش میخواهند به کنسرت بروند. الهیات سیاسی متناقض پیامد سیاسی متناقض خواهد داشت.
🔻قبلا هم گفتم. دولت اعتدال دولت بورینگها، حفظ وضع موجود و تغییرات به شدت کند است. امیدوارم این دولت در صورت انتخاب شدن مجدد کمی چابک شود و صدای فقر طبقه پایین را بشنود و برای آن درست برنامه ریزی کند. این فاصله طبقاتی جدی است. نخبگان به خصوص نخبگان اقتصادی هم فعال شوند و طرح و ایده بدهند و با ایجاد یک فضای ضربتی به خروج از این بحران کمک کنند. همچنین این دولت باید تمشیت سابق را کنار بگذارد و با مردم وارد گفتگو شود. چیدن تخم مرغ ها در سبد برجام هم دیگر بس است. اداره دولت فقط مذاکره نیست.
🔻دولت اصولگرایان در صورت انتخاب، نمی دانیم چه هستند. نه دکترینی دارند و نه برنامه منسجمی و از آنجا که محکوم به بازی در منطق دولت هستند هرگونه اشتباه و ناکارآمدیشان به حساب کل نظام گذاشته میشود و این برای نظام یک خطراست. اگر مصلحت و امنیت نظام را معیار قرار دهیم حقوق نجومی به املاک نجومی ترجیح دارد چرا که برای اولی زبان مقاومت وجود دارد و برای دومی نه و این یعنی مقدمه یک پیامد خطرناک. میتوان دولت اعتدال را"بورینگ"خواند، در غیر این صورت دولت را فقط باید"رییس"خواند. همچنین جولان تتلو یعنی مقدمه مشاییت. یعنی تکرار همان صحنه های قبلی.
🔻اینکه اصولگرایان در میان قاطبه هنرمندان و اهالی فرهنگ نفوذ و حمایت کمی دارند از چه چیزی پرده بردای میکند؟ اینکه اصلاح طلبان رای های مصلحتی را از آن خود میکنند از چه چیزی پرده برداری میکند؟ اینها سوالها همه در لایه فلسفه سیاسی قابل طرح اند. نخبگان سوال بپرسند.
🔻قرار بود این انتخابات دوقطبی نباشد. چرا دو قطبی شد؟ مخالفان ایده دوقطبی پاسخ دهند. نمی توانندچون صادق نبودند. ملازمه عدم ایجاد فضای دوقطبی، عدم به رسمیت شناختن دو قطبی ها در حوزه فرهنگ است. یعنی همان سیالیت و جیوگی. نمی توان درهمه جا دو قطبی بود و در سیاست دو قطبی نبود. جیوگی را به رسمیت بشناسیم.
🔻خواهش میکنم همه خود را یک ملت بفهمیم. آز ان اصلاح طلب دو آتیشه تا آن حزب اللهی انقلابی. مشکل فقر، بیکاری، فاصله طبقاتی، مشکل همه ماست. از فردای انتخابات همه یک ملت بشویم و با کمک همدیگر این مشکلات را حل کنیم. خواهش میکنم. فرصت برای دعواهای زرگری بیخود واقعا نداریم. نخبگان تنبل هم وارد شوند. همه احساس مسیولیت کنیم. خواهش میکنم.
🔻اینکه طرفداران نامزدها به کف خیابان آمده اند و دارند با مردم حرف میزنند یک اتفاق خارق العاده است. این یعنی امر سیاسی. این یعنی همان پویایی مدنی هرچند برای انتخابات. این یعنی مصادره نشدن همه چیز توسط سرمایه. این یعنی زنده بودن فرهنگ و جامعه. این یعنی یک ایده ال نسبی. مردم در کف خیابان، گفتگوهای رودر رو و شنیدن یکدیگر یعنی همان حوزه عمومی مورد نیاز. اجازه بدهیم برنده انتخابات تولد و بقای حوزه عمومی باشد. چپ و راست و شبکه قدرت معطوف به آنها می آیند و میروند. ما میمانیم و ما.
🔻جای گفتمان چپ و اسلامسیم در فضای سیاسی ما خالیست. چپ میتواند فقدانهای نظری و عملی عدالتگرایانه ما را بار دیگر پر کندو اسلامیسم میتواند ما را با هم در یک جبهه در فضای مدنی وارد گفتگو کند. همه چیز نباید توسط استیت مصادره شود.
☑️ کانال رسمی میلاد دخانچی👇
@MiladDokhanchi